بحثي از مرحوم آيت الله معرفت پيرامون غنا
غنا و موسيقى از ديدگاه شرع برای مشاهده متن کتاب علوم قرآنی اینجا را کلیک نمایید.
اكنون شايسته است كه به«غنا»از ديدگاه شرع بپردازيم.نخستين پرسشى كهمطرح مىشود اين است كه آيا غنا ذاتا و با همين عنوان حرام شده است و آياتلاوت قرآن با آواز استثناست و تخصيصى در عموم حكم است؟يا اين كه آواز،زمانى حرام مىشود كه رنگى از محرمات به خود بگيرد؟به عبارتى اين حرام،زمانى به وقوع مىپيوندد كه آواز هم راه با ياوه و باطل و قول زور يا اشاعه فحشا و ازنوع سخنى باشد كه انسان را از راه خداوند باز مىدارد؟
در بسيارى از متون،«قول زور»در آيه كريمه قرآن به غنا تفسير شده است.زيدالشحام نقل مىكند كه از امام صادق عليه السلام پرسيدم:منظور خداوند در آيه و اجتنبواقول الزور (30) ، چيست؟فرمود«منظور از قول زور،غناست».اين گفته در بسيارىديگر از روايات نيز آمده است (31) . به عبارتى«قول زور»كه آيه كريمه قرآن به اجتناباز آن فرمان داده،بر آواز مطابقت مىكند و آواز يكى از مصداقهاى قول زور است،زيرا زور-در لغت-ميل و عدول است (32) و هر عامل كه باعث تحريف و موجبانصراف از جديت در زندگانى شود و هر امرى كه دست آويزى براى اشاعه فحشا درميان مؤمنان گردد-حال مىخواهد به دليل محتواى فريبنده يا پيامدهاى فريبانگيزش باشد-سرگرمى و ياوه و باطل و سرانجام«قول زور»شناخته مىشود ومصداق آن مىگردد.
اما اگر گفته شود كه از نظر مفهومى،لغت و معنا،بر آن منطبق استبايد پاسخداد كه ظاهر عبارت،اين را نشان نمىدهد و قطعا خلاف واقع است،زيرا نه شرعاصطلاحى در اين زمينه دارد و نه با اوضاع لغت مطابقت مىكند.
در تفسير«الرجس من الاوثان»نيز به همين گونه عمل شده و آن را به شطرنجتفسير كردهاند. عبد الاعلى نقل مىكند كه از امام صادق عليه السلام درباره اين آيه كه خداوندعز و جل فرموده است: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور (33) پرسيدم،فرمود:«الرجس من الاوثان:شطرنج است و قول الزور:آواز».عبد الاعلى مىگويد:
باز پرسيدم:منظور خداوند عز و جل در اين آيه كه مىفرمايد: و من الناس من يشتريلهو چيست؟فرمود:«از جمله آن،آواز است» (35) .آن چه گفته آمد واضحترين شاهد براى اراده مصداق است،بدون وجود اشتراك در مفهوم.
نظير همين را در حديث«حماد»نيز مىبينيم.او مىگويد از امام صادق عليه السلامپرسيدم كه«قول الزور»چيست؟فرمود:«از جمله آن،يكى اين است كه كسى بهديگرى كه آواز مىخواند بگويد:احسنت» (36).شكى نيست كه اگر كسى آوازىفساد انگيز بخواند و به او احسنتبگوييد او را وسوسه كردهايد كه به ارتكاب فحشاو ترويج فساد ادامه دهد.
تمام اين گفتهها دلاليلى هستند كه نشان مىدهند چنان چه آواز،عناوين باطلىمانند:لهو، وسوسه انگيزى،ياوه فساد آور و قول زور به هم راه داشته باشد حراماست،اما اگر از اين قماش نبود و وسيلهاى بود براى تاثير گذارى در موعظهها وكشت فضيلت و خصلتهاى نيك در جانهاى مستعد،آن وقت نه تنها باطلنيست،بلكه به حق نزديكتر است و راهى براى رستگارى و ارشاد است و نهزمينهاى براى پرورش فساد.
در احاديث صحيح نيز روايتهايى هست كه بر دو گونگى آواز حرام و حلال،فساد آور و اصلاح انگيز يا بر سبيل شر و سبيل خير دلالت دارد:
على بن جعفر از برادر خود موسى كاظم عليه السلام پرسيد:آيا آواز خواندن در عيدهاىفطر و قربان يا در جشنها جايز است؟امام پاسخ داد:«اگر در آن معصيتى نباشد،اشكالى ندارد» (37) . رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:«هر كس آواز حرامى بخواند كه باعثمعصيتشود، درى از درهاى شر را باز كرده است» (38) .
بنابر اين گونهاى غنا هست كه معصيت نيست و باعث معصيت نيز نمىشود ولذا حرام نيست و شر به شمار نمىآيد.
نكته قابل توجه اين كه بيشتر رواياتى كه درباره حرام بودن غنا است نظر بهمجالس غنا دارد و مجالس غنا در آن روزگار مركز فحشا و منكرات بوده و انواعمحرمات فساد آور در آن صورت مىگرفته است.بر اين اساس،وقتى ابو بصير ازامام صادق عليه السلام مىپرسد:مزدى كه زن آواز خوان بابتخواندن در عروسى مىگيرد چه حكمى دارد؟امام پاسخ مىدهد:«اشكالى ندارد،به اين شرط كه در آن مجلسمردى نباشد» (39) .پس اگر مزد آواز خوانى حلال است،خود آواز نيز حلال خواهد بودو شرطش اين است كه حرامى در آن صورت نگيرد مثلا آواز خوانى در مجلسىنباشد كه مردان بىگانه با زنان در يك جا گرد آيند،زيرا چنين امرى به ارتكاب گناه وفحشا كمك مىكند.
در تاييد اين نظريه-كه روايات تحريم غنا ناظر به مجالس غنا است-كلامامام صادق عليه السلام است در پاسخ شخصى كه درباره غنا سؤال كرده بود.آن حضرتفرمود:«به خانههايى وارد نشويد كه خداوند از مردمانش روى گردان است» (40) .
هم چنين نقل است كه فرمود:«مجلس غنا،جايى است كه خداوند به مردمانشنگاه نمىكند، زيرا خداوند عز و جل فرموده است: و من الناس من يشتري لهو الحديثليضل عن سبيل الله (41) . نيز فرموده است:«غنا،نفاق و جدايى مىآورد و به فقر دچارمىكند» (42) .يا«غنا،لانه نفاق است» (43) . يا«غنا،نردبان زناست» (44) .بديهى است كهمنظور اين روايات همان غنايى است كه در آن روزگار معمول بوده كه مايه تباهى وفساد مىگشته.
ناگفته نماند كه به مقتضاى قواعد علم اصول اگر حكم شرعى-در زبان شريعتمقيد به عنوان خاصى شود ناگزير بايد بدان پايبند شد و نمىتوان آن را مطلقدانست.بنابر اين آواز به صرف آواز بودن حرام نيست،مگر اين كه عناوينى مانندلهو،عامل انحراف،باعث معصيت مانند نفاق، دروغ،زنا،فحشا و غيره به هم راهداشته باشد و در غير اين صورت نمىتوان گفت مطلقا حرام است.
در حديث ابن ابى عباد كه مردى مىخواره بود و به آواز گوش فرا مىدادآمده است كه از امام رضا عليه السلام درباره گوش دادن به آواز پرسيد.امام عليه السلام آن را در زمرهكارهاى لهو و باطل به شمار آورد.سپس اين آيه را تلاوت كرد: و اذا مروا باللغو مروا كراما (45) .شكى نيست كه اين پاسخ در خور كارى بوده كه ابن ابى عباد بدانمىپرداخته است.
هم چنين در پرسشى كه هشام بن ابراهيم عباسى-كه از دولت مردان بود و درشنيدن آواز راه افراط مىپيمود-درباره آواز از امام رضا عليه السلام پرسيد،حضرت پاسخداد:«مردى نزد ابو جعفر عليه السلام آمد و درباره آواز پرسيد.امام پاسخ داد:اى فلان،اگرخداوند حق و باطل را هر كدام در طرفى قرار دهد، آواز در كدام طرف خواهد بود؟
مردم گفت:در طرف باطل.امام فرمود:به درستى حكم كردى» (46) .البته ما به قرينهمقاميه در مىيابيم كه منظور،آواز آن زمان بوده است.
اما در ماجراى حسن بن هارون (47) كه مدتى طولانى در خلوت گاه مىنشست و بهآواز زنان همسايه گوش مىداد،به اين دليل كار او حرام بود كه به صداى زنان بىگانهگوش مىداد،به خصوص كه صدايشان گرم و بر انگيزاننده بود.خداوند فرمودهاست: و لا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض (48) .
امام رضا عليه السلام ابن هارون را توبيخ كرد و او را از اين كار كه به مثابه خيانت در ناموسمردم بود باز داشت.امام،كلام خداوند را به ياد او آورد كه فرموده است: ان السمع والبصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤولا (49) .امام افزود:«گوش و آن چه مىشنود،چشمو آن چه مىبيند و قلب و آن چه حس مىكند،همه مسؤولند».
اما رواياتى كه در آن نام سازهاى رايج در آن زمان آمده بيشتر رواياتى ضعيف وفاقد سندى محكم است و قابل استناد نيست.
برهانى كه مىگويد:«مسايلى كه داراى علل عقلى و فطرى است ما دامى كهعلت آن موجود باشد هيچ گونه استثنائى را نمىپذيرد و از مسايل و قضاياىتخصيص ناپذير است»بايد مورد توجه و دقت قرار گيرد،زيرا تعليل،حد وسط و بهمنزله كبراى استدلال و علت است،علت همان گونه كه در مرحله ثبوت دخالت داشت در مرحله اثبات نيز دخالت دارد،بر اين اساس، موضوع در حقيقت همانعنوانى است كه به عنوان علتحكم ذكر شده است و هيچ حكمى از موضوعى كهخود علت ثبوت و اثبات آن است تخلف نمىكند،زيرا تخلف معلول از علتناممكن است.
بنابر اين،حرمت آواز به اين علت كه لهو باطل است،مستلزم آن است كه علتاصلى تحريم، يعنى«لهو باطل»در آن موجود باشد.لذا هر آوازى بايد لهو باطلبه حساب آيد و به همين دليل حرام باشد،در اين صورت اگر ما آواز را در تلاوتقرآن مجاز بشماريم،طبق اصل بالا بايد گفته شود كه ورود لهو باطل را در قرآن مجازشمردهايم!اما اين مساله را نه عقل مىپذيرد و نه وجدان.
علاوه بر آن،زشتى باطل امرى فطرى است و استثناء بردار نيست و در قبيح بودنآن نيز عقل به تنهايى حكم كرده است،به ويژه كه اين باطل موجب انحراف از راهخدا نيز مىشود.بنا بر اين،اگر آواز به طور مطلق از لهو باطل به شمار آيد،بايد درهمه جا اين طور باشد،چه در قرآن و چه در جاى ديگر.
بر اين اساس،ناگزير بايد گفت كه آواز مىتواند لهو و باطل باشد و مىتواندنباشد،پس جواز آواز در تلاوت قرآن از نوع«تخصص»است،نه«تخصيص».
حال اين پرسش را مطرح مىكنيم كه اگر خداوند ميان سخنان نيكو و زشتمرزى قابل شود، در اين صورت آواز در تلاوت قرآن كه به منظورى صحيح و براىتاثير گذارى بيشتر بر دلها آمده در كدام طرف قرار خواهد گرفت؟
شكى نيست كه اين كار زيور و زينت و زيبايى است و از معدود طيباتى است كهخداوند آن را براى بندگان خود جزء روزى حلال قرار داده است.خداوند فرمودهاست: قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا فيالحياة الدنيا خالصة يوم القيامة (50) .
آرى«خداوند فحشا را چه پنهان و چه آشكار و گناه و فساد را حرام گردانيدهاست» (51) ،ولى آيا آواز در تلاوت قرآن جنبه گناه و بغى و فحشا دارد يا زيور و زينت وزيبايى است و افزودن بر آن، حكمت و هدايت و وسيلهاى براى ارشاد بندگاناست؟
پىنوشتها:
.....
29.فاطر 35:1،ر.ك:عيون اخبار الرضا،ج 2،ص 68،شماره 222.
30.حج 22:30.
31.وسايل،ط جديد،ج 17،ص 303،احاديثشماره 2 و 9 و 20 و 26.
32.مقابيس اللغة،ج 3،ص 36.
33.حج 22:30.
34.لقمان 31:6.
35.وسايل،ط جديد،ج 17،ص 309،شماره 20.
36.همان،شماره 21.
37.همان،ص 122،شماره 5.
38.بحار الانوار،ج 76،ص 262،شماره 8.
39.همان،ص 121،شماره 3.
40.همان،ص 306،شماره 12.
41.لقمان 31:6.ر.ك:وسايل،ج 17،ص 307،شماره 16.
42.وسايل،ج 17،ص 309،شماره 23.
43.همان،ص 305،شماره 10.
44.مستدرك،ط جديد،ج 13،ص 214،شماره 14.
45.فرقان 25:72.ر.ك:وسايل الشيعه،ط جديد،ج 17،ص 308،شماره 19.
46.وسايل ج 17،ص 306،شماره 13.بحار ج 76،ص 243،شماره 14.
47.وسايل،ج 17،ص 311،شماره 29.
48.احزاب 33:32.
49.اسراء 17:36.
50.اعراف 7:32.
51.اعراف 7:33.
نگاهى به آراى فقيهان
شيخ ابو جعفر طوسى در باب جواز آواز خوانى زن مىگويد:«زنان آواز خوانوقتى اجازه تغنى دارند كه مردى به مجلسشان وارد نيايد و زبان به باطل نگشايندو از سرگرمىهايى مانند تركه چوب و نى و غيره پرهيز كنند.زن آواز خوان كه عروسرا به حجله مىفرستد مىتواند شعر بخواند و از گفتار باطل دورى جويد،درصورتى كه اين امور را رعايت نكند چه در عروسى و چه در غير آن حق خواندنندارد» (1) .
مرحوم«فيض»در دنبال اين سخن گويد:«از سخنان بالا نتيجه مىگيريم كهتحريم آواز به جهت كارهاى حرامى است كه ممكن است در آن صورت بگيرد وچنان چه اين گونه افعال در آن نباشد،اشكالى پيدا نمىكند در غير اين صورت جوازآواز خوانى به جشنهاى عروسى هم اختصاص نمىيابد،به ويژه كه در غير اينمورد هم رخصت داده شده است،اما مىتوان گفت كه برخى رفتارها شايستهمقامات عاليه و صاحبان شان نيست،هر چند كه مباح باشد».
مرحوم فيض مىافزايد:«پس در اين باره معيار،همان حديث وارد است كه هركس به گويندهاى گوش فرا دهد،او را پرستيده است».او مىگويد:«بر اين اساس،شنيدن آوازى كه در آن يادى از بهشت و دوزخ يا قيامت استيا وصف نعمتهاىبىشمار خداوند متعال و عبادات است و در آن به خير خواهى و پارسايى در دنياىزود گذر و غيره دعوت مىشود،-همان گونه كه در حديث«فذكرتك الجنة»-آمدهاشكالى ندارد».او ادامه مىدهد«...از اين جهتشايان توجه است كه در آن،يادخداوند است و شايد با اين ياد آورى،دلشان به ياد خدا نرم گردد.كوتاه سخن اين كهبر اهل منطق-پس از شنيدن اين اخبار-پوشيده نيست كه ميان آواز حق و باطلفاصله هست و ديگر اين كه اغلب آوازهايى كه متصوفه در مجالس خود مىخواننداز نوع باطل مىباشد» (2) .
او در كتاب بزرگ فقهى خود موسوم به«مفاتيح الشرايع»مىگويد:«از مجموعاخبارى كه درباره آواز به ما رسيده مىتوان استنباط كرد كه حرام بودن آن به دليلرفتار رايج در آن زمان بوده است،به اين گونه كه مردان با زنان بىگانه مىنشستند و بهآواز آنان و سخنان ياوهشان گوش فرا مىدادند كه جملگى از افعال محرمبوده است» (3).
علامه شعرانى-در حاشيه كتاب وافى-مىگويد:«از بررسى كلام عرب و اهلادب چنين بر مىآيد كه غنا،مطلقا به صدايى گفته مىشود كه در آن مد و ترجيعباشد،حال مىخواهد طرب انگيز باشد يا نباشد.شاعر در وصف كبوترىگفته است:
«اذا هي غنت ابهت الناس حسنها و اطرق اجلالا لها كل حاذق،
اگر آن كبوتر آواز بخواند،زيبايى صدايش مردم را مبهوت خواهد كرد و هر استادماهرى به احترامش سر فرود مىآورد».
بنابر اين،نمىتوان گفت كه هر صدايى كه تاثير گذار باشد،حرام استيا اين كه هرصدايى كه بتواند كلام را به زيبايى،تركيب و ادا كند به طورى كه آدمى را جذبنمايد،حرام به شمار آيد. همان گونه كه پيشتر گفته آمد،صداى امام سجاد عليه السلام بههنگام خواندن قرآن بسيار دل نشين و جذاب بوده و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز فرمان دادهكه قرآن با آواز خوش خوانده شود.هم چنين سرود ساربانان-با اين كه از نغمههاىتاثير بر انگيز تركيب يافته-رخصت داده شده است و شكى نيست كه تغنى بر تماماينها صدق مىكند».
او مىافزايد:«ما ناگزير بايد يا موافق شيخ در استبصار باشيم كه اخبار حرمت رابه دليل پيامدهاى آن مىداند،نه خود عمل،يا اين كه حرمت آواز را مختص بهنوعى كه باعث ارتكاب فحشا و حرام مىشود بدانيم و در اين صورت،حرامبودنش به دليل حرامى است كه هم راه با آن رخ مىدهد».هم چنين مىگويد:«و اينهمان امرى است كه روايتها و عبارتهاى فقهاى گذشته ناظر به آن است» (4) .
محقق ارجمند ملاى سبزوارى در زمينه حرام بودن نوعى آواز كه در آن زمانرايجبوده و اين كه آواز بالكل حرام نيست،استدلال لطيفى دارد.او مىگويد:«غنا درروايات منع،مفرد است و معرف به الف و لام.اين امر خود به خود در زبان برشمول دلالت ندارد،زيرا عموميت،زمانى به اثبات مىرسد كه براى نوع خاص يابرخى از انواع عام قرينه يا نشانهاى در دست نباشد،زيرا در آن صورت مختصكردن امر به مورد خاص،با مقصود و نيز سياق بيان و حكمت منافات خواهدداشت،پس به ناگزير آن را به استغراق و شمول نسبت مىدهيم،اما در اين جا مسالهاين گونه نيست،زيرا آواز رايج در آن زمان به شيوهاى بود كه براى لهو وسرگرمىهاى باطل به كار مىرفت و اغلب،كنيزكان آواز خوان و غيره در مجالسفساد و مى خوارگى و غيره بدان مبادرت مىكردند.لذا نظر داشتن به شيوههاى رايجدر آن زمان بعيد نيست (5) در بسيارى از احاديث،«غنا»لهو باطل به شمار آمده است وگونه حق آن،در قرآن و دعاها و ذكرهاى خوانده شده با صداى خوش است كه درآن يادى از آخرت آمده و به عالم قدسى ترغيب و تشويق مىكند.بنا بر اين،اينحكم حتى در مواردى غير از غنا كه در آن راه لهو باشد،جارى است و در غير اينصورت،حكم آن مباح و راه احتياط در آن واضح است» (6) .
مرحوم نراقى را سخنى است كه مىگويد:«براى حرام بودن آواز به اجماع وكتاب و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله استناد كردهاند...،درباره اجماع بايد دانست كه دلالتش برحرمت غنا به صورت اجمال و«فى الجمله»است و بر بيش از آن دلالتى ندارد.دركتاب(قرآن)،نيز جز حرام بودن لهو و لعب كه وسيلهاى براى دور شدن از سبيل اللهاست هيچ نشانه ديگرى وجود ندارد».او مىافزايد:«...شكى در اين نداريم و هيچنشانهاى از حرام بودن گونه ديگر وجود ندارد، مانند آوازى كه براى نرم كردن دلهاو ياد آورى بهشت و بر انگيختن اشتياق به جهان ديگر و براى تاثير گذارى قرآن و دعاباشد.حتى مىتوان گفتخداوند با آوردن«لهو الحديث»نوع آواز حرام را مشخصكرده است.
اما سنت،على رغم فراوانىاش اصولا خالى از هر گونه دلالتى بر حرمت است،زيرا اين تعبيرها: (ايمن نبودن از وقوع در معصيت،پذيرفته نشدن دعا،داخل نشدنفرشته در خانه،لانه نفاق بودن و...)هيچ يك دلالتى بر اثبات حرمت غنا ندارد،چون امثال اين عبارتها در اغلب مكروهات نيز وارد شده است.علاوه بر اين،بيشتر اين روايات سندهاى ضعيفى دارند».
وى ادامه مىدهد:«بنابر اين براى حرمت آن جز كلام خداوند كه مىفرمايد:
و اجتنبوا قول الزور (7) و ضميمه آن،يعنى رواياتى كه اين آيه را به تغنى و آواز خوانىتفسير مىكنند،هيچ دليل ديگرى وجود ندارد.البته دليل فوق نيز تمام نيست،زيرابا تفسيرى كه درباره«احسنت»است تضاد دارد و معلوم مىشود كه آن تفسير مبتنىبر يكى از مصداقهاست. لذا منظور از«قول الزور»شمولىتر است و معناى لغوى وعرفى خود را مىگيرد كه عبارت از باطل و دروغ و تهمت و غيره است.ناگفتهپيداست كه اين معانى شامل تلاوت قرآن و خواندن دعا و موعظه و مرثيهنمىشود،هر چند كه مد و ترجيع داشته باشد.
افزون بر اين رواياتى هست كه غنا را به دو گونه،يكى حلال و ديگرى حرامتقسيم مىكند، مانند«اگر معصيتى در آن نباشد،اشكال ندارد».و«هر كسى غناىحرامى بخواند كه باعث معصيتشود...»كه غنا را مقيد به حرام كرده است و«آوازخوانى زن اشكالى ندارد،به شرطى كه مردى در آن مجلس وارد نشود»و غيره».وىمىافزايد:«كلام طبرسى نشان مىدهد كه گويا اين تقسيم بندى از صدر اسلام وجودداشته است».او سپس حرمت گونه خاصى از آواز،و نه تمام گونهها را به طور مطلقتاييد مىكند و موارد استثنا را آن گونه كه فقها به تفصيل گفتهاند بيان مىدارد (8) .
اين دانستههاى ما از كلام شيخ الطائفه و فقهاى بعد از اوست كه در باب اينمساله به تفصيل سخن گفته و ميان گونه حلال و حرام غنا تميز قايل شدهاند.حرامدانستن غنا در نزد بيشتر فقها ناظر به قسم حرام آن است كه در روايات آمده.
بنابر اين،هيچ گونه دليلى براى اتفاق نظر اصحاب بر حرمت غنا به طور مطلق وجودندارد و چنين دليلى در قرآن و سنت نيز نيست.
از جهتى،برخى از متاخرين سعى كردهاند كه بر عكس اين جهتحركت كنند.
براى نمونه به كلام سيد محمد جواد عاملى در اين باره توجه كنيم كه مىگويد:«درحرام بودن آواز اختلاف نظرى نيست،حال مىخواهد به هنگام تلاوت قرآن باشديا دعا و شعر و غيره،اما محدث كاشانى و فاضل خراسانى حرام بودن غنا را به دليلحرمت امر خارجى كه بر آن عارض شده دانستهاند،مانند ورود مردان به مجلس ياآوردن كلام باطل و غيره.آنان براى اثبات كلام خود به حدود دوازده حديث استنادكردهاند.ولى اين نظر مخالف كتاب است و موافق عامه و با بيست و پنجخبر كه بهصراحتيا ظهور بر تحريم مطلق دلالت دارند در تعارض است» (9) .
صاحب جواهر نيز در پيروى از او مىگويد:«من هيچ كس را مخالف سخن اونيافتم و اجماع نيز با هر دو قسمش بر آن قائم است و سنت در آن متواتر است وحتى مىتوان گفت كه از ضروريات مذهب است» (10) .
بر كسى پوشيده نيست كه اين استدلال چند اشكال دارد:
اول:در ادعاى«نبودن اختلاف نظر درباره حرمت مطلق»هيچ گونه سندى ارائهنشده است و از سوى ديگر خلاف اين ادعا را در كلام شيخ الطائفه مىبينيم،اوگونههايى از غنا را استثنا مىكند و«فيض»و«نراقى»و ديگران بدان استشهادمىكنند.
دوم:ترجيح دادن يا انتخاب يكى از دو خبر متعارض،زمانى صحيح است كهنتوان ميانشان جمع كرد.مثلا درباره غنا اخبار متعارض قابل جمع است،به اينصورت كه اخبار نهى،حمل بر كراهت مىشود،زيرا نهى،ظهور در حرمت دارد،ولى ترخيص(اجازه دادن)تصريح در جواز دارد و هم واره تصريح(نص)بر ظهورمقدم است.
سوم:تعارض در اين جا بدوى و ظاهرى است نه واقعى و حقيقى،زيرا اخبار منعيا مطلقاند يا عام و اخبار جواز يا مقيدند و يا اين كه تخصيص خوردهاند و ميان عامو خاص و هم چنين مطلق و مقيد تعارضى نيست.مخفى نماند كه با وجود قيد،هيچ گونه مطلقى وجود نخواهد داشت،زيرا آن گونه كه محقق سبزوارى مىگويدمقدمات اطلاق،تمام نيستند.
چهارم:بر فرض آن كه اين اخبار متعارض،قابل جمع نباشند ترجيح يكى از دوطرف صرفا به دليل اين كه تعداد رواياتش بيشتر است-با اين كه تعداد رواياتطرف ديگر هم كم نيست-بر خلاف مقررات معهود و ضوابط اصولى است.
پنجم:بحث مخالفتبا كتاب در اين جا وارد نيست،زيرا قرآن تصريحى دراين باره ندارد و استدلال به عمومات غير ناظر در اين امر بخصوص كفايت نمىكند.
ششم:موافقتبا عامه نيز در اين جا موضوعيت ندارد،زيرا آن چه از مذهب آنانمشهور است، حرام بودن غنا است.براى مثال،ابن منذر و ديگر اعلام سنتبهاتفاق،تغنى را حرام مىدانند و اجير نمودن زن آواز خوان را باطل مىدانند. (11)
هفتم:ادعاى صاحب جواهر كه مىگويد:«روايات منع،متواتر است و حتى ازضروريات مذهب است»وارد نيست،زيرا اعلام طائفه،خلاف آن را به تفصيلگفتهاند و رواياتى كه در اين باب آمده نيز همگى عكس آن را ثابت مىكنند.
پىنوشتها:
1.استبصار،ج 3،ص 62،شماره 7-207.
2.وافى،ج 3،م 10،ص 35.
3.مفاتيح الشرائع،مفتاح 465،ج 2،ص 21،(با تلخيص).
4.وافى،ج 3،م 10،ص 38-36.
5.در آن صورت مقدمات حكمت كه شرط تحقق مطلق است،فراهم نمىآيد.
6.كفاية الاحكام،ص 86.
7.حج 22:30.
8.مستند الشيعة،كتاب المكاسب.
9.مفتاح الكرامة،ج 4،ص 52.
10.جواهر الكلام،ج 22،ص 44.
11.در اين باره رجوع شود به:حاشيه المحاضرات نوشته عبد الرزاق المقرم.
بسم الله الرحمن الرحيم