نيز در پاره اي از متون اجتماعي، به مساله ي مهمي بر مي خوريم و آن اينكه: عدم ارتباط حاكمان با مردم ، در كنار گزارشهاي نادرست اطرافيان، منجر به بي خبري ايشان از حقايق جامعه و نيز عدم دسترسي شاكيان به حاكمان مي گردد كه در نهايت به بي عدالتي مي انجامد. [1]

ضمن آنكه بر لزوم وجود ارتباطي متقابل ميان حاكمان و مردم تاكيد نموده اند: « بر درد بندگان خداوند عز و جل صبور مباش، و پيوسته خلوت دوست مدار، كه چون تو از لشكر و مردم نفور گيري، { دور شوي } مردم و لشكر نيز از تو نفور باشند. » [2] هر چه ايشان از مردم فاصله گيرند، ( به دردها و رنج هاي ايشان توجه ننمايند، ) مردم نيز از آنها فاصله خواهند گرفت. ( رابطه اي كه براي سپاهيان نيز مطرح نموده اند. )


[1] ر. ك: ابو الفرج ابن جوزي: 1381، تلبيس ابليس، ص 110. / خواجه نظام الملك: 1364، سياستنامه، ( به كوشش ) جعفر شعار، تهران ( چاپ سوم )، ص 12. ابن جوزي حاكمي را كه دست شاكي به او نمي رسد، مصداق اين روايت نبوي مي داند كه « هر كس كه متصدي يكي از امور مسلمانان شده باشد و در برابر حاجت و نياز آنان حجاب گيرد و پرده و مانع ميان خودش و آنان قرار دهد، خداوند ميان او و حاجت و نيازش پرده و مانع ايجاد فرمايد. »

[2] عنصر المعالي كيكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگير بن زيار: 1380. قابوس نامه، ص 233.