فرهنگ لغات بخش 16 الی 22
بخش 16
291. قام:
واقع شدن، شكل گرفتن،
292. خِلافٌ:
اختلاف، كشمكش،
293. ذو شأن:
مهم ، با اهميت،
294. القديم و الحديث:
كهنه و نو ،
295. اللغة:
زبان، رأي: ديدگاه ، نظر،
296. وَجَبَ :
ضروري بودن، لازم بودن،
297. إعتبار:
در نظر گرفتن، مد نظر قرار دادن،
298. صالحة:
مناسب، شايسته، در خور،
299. الكتابة:
نوشتن، نوشتار،
300. اصحاب الراي القديم:
صاحبنظران ديدگاه قديم، ( يا : كهنه گرايان در مقابل نوگرايان )
301. نشأة:
پديد آمدن، به وجود آمدن ، رشد،
302. تَمَّ :
كامل شدن، به پايان رسيدن،
303. منذ:
از،
304. زمن طويل:
روزگار دراز ،
305. قاوم:
مقاومت كردن،
306. ميدان اللغة :
حوزه ي زبان، عرصه ي زبان،
307. صَرَّحَ:
بيان كردن،
308. وَقَفَ :
متوقف شدن، توقف كردن،
309. عصر بعيد:
در گذشته ( دوران ) دور،
310. تَقَدُّم:
پيشرفت، ترقي،
311. جاء :
آوردن، آمدن،
312. قابل ـ يقابل:
مواجه شدن،
313. من الحق أن:
لازم است،
314. أخَذَ :
گرفتن، اخذ كردن،
315. مثل:
بيان كردن، وصف كردن،
316. بلغ:
به درجه ي عالي رسيدن، بالغ شدن،
317. الانتظام:
نظم، ترتيب
318. إحتج:
دليل آوردن،
319. قائل:
گوينده،
320. قَدَّرَ ـ يُقَدِّرُ:
توانستن، قادر بودن ،
321. يد الانسان:
عمل انسان
بخش 17
322. انتشر:
منتشر شدن،
323. الحديث:
سخن، خبر،
324. إنسان الثُلُوج:
انسان يخي، انسان برفي،
325. أعلن:
بيان داشتن، تصريح كردن،
326. قام بـ :
مبادرت كردن، انجام دادن،
327. اسفار:
مسافرت ها،
328. لاحَظَ:
ملاحظه كردن،
329. آثار:
نشانه ها،
330. قَدَم::
كف پا
331. سكن ـ يسكن:
سكونت كردن، اقامت گزيدن
332. المنطقة الجبلية:
منطقه ي كوهستاني ،
333. شَكَّ ـ يَشُكُّ:
ترديد كردن ، گمان كردن،
334. الغريب:
شگفت،
335. أثنا، :
خلال ، در طي ،
336. أعلن:
بيان كردن،
337. حدود:
قلمرو، مرز،
338. الرِّجْلَيْن:
دو پا ،
339. عَثَرَ:
يافتن، ( ناگهاني ) به امري برخوردن
340. قضي:
( زمان ) صرف كردن،
341. الفَنِّي:
متخصص،
342. قدر ـ يقدر أن:
توانستن، قادر بودن ،
343. قصيرة:
كوتاه،
344. عريضة :
پهن،
345. أصبع:
انگشت،
346. إتفق علي:
هم راي شدن، هم عقيده شدن،
347. غير معروف:
ناشناخته ،
348. ظَنَّ:
گمان بردن،
349. مَرَّ ـ يَمُرُّ:
گذشتن، رد شدن ،
بخش 18
350. مبدأ:
مرام ، عقيده ،
351. ظهر ـ يظهر:
نمايان شدن،
352. فكر ـ يفكر:
انديشيدن ، فكر كردن،
353. تذكر ـ يتذكر:
به خاطر آوردن، به ياد آوردن،
354. الموقف:
موضع، جهتگيري،
355. اتخذ:
اتخاذ كردن،
356. وقت الأزمة:
هنگامه ي بحران ،
357. عبر عن:
بيان كردن، حدث: روي دادن، اتفاق افتادن،
358. لاحظ ـ يلاحظ:
نگريستن، ملاحظه كردن،
359. مجري الحوادث:
سير وقايع،
360. قارة :
قاره ،
361. إنشاء :
پيدايش، ايجاد،
362. الجماهير العاملة:
توده هاي كارگر،
363. حَقَّقَ:
تحقيق كردن، بررسي كردن ،
364. سَلَّمَ:
پذيرفتن، قبول كردن،
365. صحة:
درستي
366. مصلحة:
سود، نفع،
367. مستعدة :
آماده ،
368. اشترك:
مشاركت كردن، سهيم شدن،
369. المهدد:
تهديد كننده،
370. تحضير:
تداركات، آماده سازي،
371. خطوات:
تدابير، اقدامات،
372. بناء :
ايجاد،
373. عنيفة :
شديد،
374. العناصر الثائرة:
عوامل آشوبگر ( انقلابي ، اغتشاش برانگيز )
375. اهتمام:
توجه ،
376. الشعوب المسكينة:
ملتهاي محروم،
377. همة:
كوشش، تلاش،
378. نشاط:
فعاليت،
379. تِجَاه:
در قبال ، در برابر،
380. سَمِحَ - يَسْمَحُ:
اجازه دادن،
381. نَجَاح:
موفقيت،
382. تنفيذ:
اجرا كردن،
383. خُطَط:
برنامه ها ، نقشه ها.
بخش 19
384. إهتم:
توجه كردن، اهتمام ورزيدن،
385. الدوائر المسؤولة:
محافل، مسئول ، ( دوائر جمع: دائرة = اداره، سازمان، مركز )
386. صناعة:
صنعت،
387. فَنّ:
هنر، تكنيك، فن،
388. إنتاج:
توليد،
389. أفلام ( جمع فلم ):
فيلم ـ ها،
390. مواضيع ( جمع موضوع: )
تدوين، تاليف، ( نيز: جمع موضع : مصدر وضع : )
391. الخبراء :
( جمع: خبير ) آگاهان، كارشناسان، متخصصان ،
392. إشتكي:
گله كردن، شكايت كردن،
393. شركات: ( جمع: شركة )
شركت ها،
394. عارض ـ يعارض:
ايستادن، تعارض پيدا كردن، مقاومت كردن
395. الشعور:
ادراك، احساس،
396. الكائن:
موجود،
397. نواحي:
ابعاد
398. إقترح:
پيشنهاد دادن،
399. مصلحة:
نفع، سود، مصلحت
400. الشؤون: ( شأن ):
مسايل، قضايا، امور،
401. تعيين:
برگزيدن، تعيين،
402. لجنة خاصة:
كميته ويژه اي ، ستاد ويژه اي گروه ويژه اي،
403. ذوي نفوذ :
... با نفوذ،
404. وَضْع:
نوشتن، تاليف،
405. تقرير:
گزارش، اتخاذ تصميم،
406. وسائل التنظيم:
ابزارهاي سازماندهي،
407. زَعَمَ:
مدعي شدن،
408. هيئة:
انجمن
409. المباحثات الطويلة:
گفتگوهاي طولاني،
410. السلطات المسؤولة:
مقامات مسئول، مقامات ذي ربط،
411. أصدر ـ يصدر:
صادر كردن،
412. قدم ـ يقدم:
ارائه كردن،
413. مساعدات مالية:
كمكهاي مالي،
414. نِطاق:
گستره، حوزه،
415. مَصدرٌ رَسمِيٌّ:
منبع رسمي، مقام رسمي،
416. عَنَي ـ يَعْنِي:
توجه را جلب نمودن، مشغول كردن،
417. أهَمّ واجباتِها:
مهم ترين وظايف شان.
بخش 20
418. وَقَعَ:
واقع شدن،
419. جَاوَرَـ يُجاوِرُ:
در همسايگي قرار داشتن،
420. العُصُور:
دوران ها،
421. طريقة :
شيوه، راه و روش،
422. جِسْر:
پل،
423. هامٌ:
مهم، پر اهميت،
424. ميدان:
عرصه اي،
425. جيش ( جمع: جُيُوش )
ارتش،
426. حَرْب ( حُرُوب ):
جنگ،
427. واسعة :
فراخ،
428. منتجة:
حاصلخيز، بارور، توليد كننده،
429. قَطَعَ ـ يَقْطَعُ:
عبور كردن، جدا كردن،
430. مياه كثيرة:
پر آب،
431. أفاد ـ يُفِيدُ:
سود كردن، كسب كردن،
432. أوسط:
مركز،
433. سَهل ( جمع: سُهُول )
دشت ـ ها
434. كَمِّيَّات:
مقادير،
435. باع ـ يبيع:
فروختن
436. الحِنْطَة:
گندم
437. الشَّعِير:
جو،
438. الفاكِهَة:
ميوه،
439. الأغْنَام :
گوسفندان،
440. القُطْن:
پنبه
441. حل محل الاول :
در جاي ( جايگاه ) اول ... قرار گرفتن،
442. صَدَّرَ ـ يُصَدِّرُ:
صادر كردن،
443. لا يزال:
همچنان،
444. قِسْمٌ:
بخش،
445. العصرية:
مدرن،
446. الحديثة:
امروزين ، نو،
بخش 21
447. ألقي ـ يُلقِي:
بيان كردن، روشن كردن ( مطلب )،
448. رَدُّ ـ يَرِدُّ علي:
در پاسخ ... در جواب ... بيان داشتن،
449. لغة :
زبان،
450. عَلِمَ:
آموختن، ياد دادن،
451. تعلم ـ يتعلم:
( به معناي علم ـ يعلم ) ،
452. وطني:
ميهني، ملي،
453. قومي:
ملي ناسيوناليست، ملي گرا،
454. نَقَلَ ـ يَنْقُلُِ:
منتقل كردن،
455. ترك:
باقي گذاشتن ( ميراث در قبال درگذشتگان )
456. تَلَقَّي ـ يَتَلَقِّي :
دريافت كردن، عهده دار شدن،
457. فهم ـ يفهم:
دانستن، دريافتن، درك كردن،
458. تحقيق:
اجابت كردن، تامين نمودن، برآورده كردن،
459. مهمة:
وظيفه، ماموريت،
460. شَعَرَ ـ يَشْعُرُ:
دانستن، احساس كردن، درك كردن،
470. التفكير:
تفكر كردن، انديشه نمودن،
471. الهواء:
خلاء ،
472. عرض ـ يعرض:
آشكار شدن، آشكار كردن،
473. مصورة:
مصور،
474. قَدَّرَ ـ يُقَدِّرُ:
قادر ساختن، امكان دادن به،
475. أدَارَ ـ يُدِيرُ:
به كار گرفتن، اداره كردن،
476. احتفظ ـ يحتفظ:
حفظ و حراست كردن، براي خود نگهداشتن.
قسمتی از بخش 22
477. سَعَي:
قصد كردن،
478. السَيَّاح:
جهانگرد،
479. إجازة:
مجوز،
480. وَصَلَ:
رسيدن،
482. مَخْفَر:
پاسگاه،
483. الأمن العام:
امنيت عمومي ،
484. إجتازَ:
عبور كردن، رد شدن،
485. قَدَّمَ ـ يُقَدِّمُ:
تقديم كردن، ارائه دادن،
486. جواز السفر:
گذرنامه،
487. الموظَّف:
كارمند، مامور،
488. المكلَّف:
عهده دار،
489. أوصاف:
مشخصات،
490. طابِع :
مهر، نشان،
491. القنصل:
كنسول،
492. بَعَثَ:
ارسال كردن، فرستادن،
494. إخصائي:
متخصص، خبره، با تجربه
495. لص:
دزد ( جمع = لُصُوص )
496. شخص غير مرغوب فيه:
عنصر نامطلوب،
497. ناقش ـ يناقش:
دقيقا بررسي كردن،
498. الأمور العامة:
مسايل عمومي،
499. إنصرف:
رفتن، ، ( جايي را ) ترك كردن،
500. السائح:
سياح،
بسم الله الرحمن الرحيم