پيشينيان ما با هوشمندي تحسين برانگيزي انسان را به « حيوان ناطق » تعريف نموده اند و به تعبير ابن سينا در رساله ي « نجات » : « انسانيت انسان به حيوان بودن او يا به ميرا بودن او يا به چه چيز ديگري از اين قبيل نيست بلكه به اين است كه در عين حيوان بودن ناطق است »

در لغت واژه ي « نطق » به معناي گفته و كلام و در اصطلاح در دو تركيب مهم قرار مي گيرد:

·      « نطق خارجي » به معناي تلفظ، بيان، سخن

·      « نطق داخلي » به معناي فهم، شعور، عقل .

ناطق به معناي شخص « خردمند » و « انديشمند » است. در تعريف انسان به « حيوان ناطق »، حيوان « جنس » و ناطق « فصل » اوست. يعني انسان داراي قوه اي است كه از طريق آن به درك كليات نايل مي گردد. آگاهي انسان امر بالقوه اي است كه در سخن وي صورتي بالفعل مي يابد. در دخالت قواي عقلي و حسي نفس انساني در شكل گيري « نطق داخلي » (صرف نظر از مباحث تعيين اصالت و يا حدود آن ) شكي نيست. اينكه گفته مي شود انسان حيواني داراي تاريخ است، در واقع مصداق همان « انسان حيوان ناطق است. » مي باشد. چه آنكه او تنها حيواني است كه تاريخ خود را ادراك كرده و بيان مي دارد. پس سخني به گزافه نگفته ايم اگر از انسان مطابق سنت هاي حكمت عملي خويش به « حيواني سياسي » تعبير نماييم. او در ميان همه ي مخلوقات عالم، تنها حيواني است كه داراي تدبير سياسي بوده و درصدد شناخت زندگي سياسي خويش مي باشد. يادمان باشد كه هر تعبيري از نسبت ميان علم ( خاصه علم سياست ) و روش علمي بر طرز نگرش ما به تعريف انسان عميقا تاثير گذار است.