مفهوم گروه اجتماعی
مفهوم گروه اجتماعی
نویسنده: کامیار صداقت ثمرحسینی
مطالعات جامعه شناسي را از لحاظ سطح تحليل موضوع مورد نظر بر دو دسته است.
الف ـ مطالعات كلان
ب ـ مطالعات خرد.
رايج ترين حوزه ي مطالعاتي كلان ( ميانه = رابرت مرتن ) تمركز بر سطح تحليل گروه هاي اجتماعي مي باشد.
تعريف گروه اجتماعي :
گروه عبارت است از افرادي كه
1. وجوه اشتراك مهم دارند. ( هدف مشترك / دشمن مشترك و ... )
2. فعاليت مشترك دارند. ( كنش متقابل )
3. نسبت به هم احساس تعلق خاطر يا احساس « ما » پيدا نموده اند.
4. و داراي ساخت و سازماندهي مي باشند.
شكل گيري گروه همانند تشكيل جامعه بر اساس رفع نياز فطري انسان هاست. راغب اصفهاني ( 402 هـ / 1011 م ) اشاره مي كند كه « تفرد » ( انزوا و امري را به تنهايي انجام دادن ) منجر به از ميان رفتن « انسانيت » مي گردد و فضيلت به شمار نمي آيد و گفته اند كه جز در سه وضعيت، تفرد مكروه است:
براي سلطان: در زمان تدبير انديشي،
براي حكيم: در زمان استنباط حكمت
و براي عابد در زمان منجات با خداوند متعال.[1]
اكنون به بررسي معرف هاي چهارگانه گروه اجتماعي مي پردازيم.
1. وجه اشتراك مهم:
اولين معرف يك گروه اجتماعي، وجود وجه يا وجوه اشتراك مهم در ميان اعضاي آن است. بروز يك وجه اشتراك به پيدايش يك گروه كمك مي كند ضمن آنكه ، از بين رفتن آن نيز موجب از هم پاشيدگي گروه مي گردد. به عنوان مثال حوادث 11 سپتامبر 2001 آمريكا، منجر به { ساخت و } پيدايش دشمن مشتركي گرديد. هنوز بيش از دو روز از اين حوادث سپري نشده بود كه « پرچم آمريكا » به دليل حجم بالاي تقاضاي مردم آمريكا « ناياب گرديد. در اينجا توجه مديريت راهبردي مسايل امنيتي ايالات متحده آمريكا، متوجه برنالمه ريزي امنيتي در جهت كاهش چند پارگي هاي اجتماعي از طريق استفاده از اين حوادث بود. آنها مي دانستند كه هر چه وجه اشتراك اعضاي گروه ( مانند دشمن مشترك ) بيشتر باشد، پويايي[2] گروه بيشتر خواهد بود
همچنين توجه نماييم كه هر چه وجه اشتراك اعضاي گروه مبتني بر مسايل اعتقادي و فرهنگي باشد، بر توانمندي گروه افزوده خواهد شد. به عنوان مثال با كمي مطالعه در اصطلاحات مربوط به جامعه نظير اجتماع بدوي، اجتماع الناس، الاجتماع الانساني، الاجتماع البشري، الاجتماع الديني و الاجتماع البشر در مي يابيم كه تركيب الاجتماع الديني بر خلاف ساير تركيبها بر اساس اجتماع كنندگان و يا مكان اجتماع ( اجتماع بدوي ) نبوده، بلكه اجتماع بر اساس ويژگي فكري و عقيدتي ايشان است. چنانكه استبصار ديني پيوند دهنده ي مردم در عالي ترين مراتب است. ابن خلدون در تحليل دولت هاي لمتونه و موحدان كه با دعوت ديني كارشان بالا گرفت، مي نويسد:
« آيين ديني باعث از ميان رفتن رقابت ، كشمكش و حسادت موجود در ميان اهل عصبيت مي گردد و توجه را تنها به سوي حق معطوف مي سازد. پس اگر براي اهل عصبيت آگاهي ( استبصار ) در كار خويش حاصل گردد، هيچ چيز جلو دارشان نخواهد بود. [3]
و در جاي ديگر هم اشاره دارد كه :
« ( دشمنانشان ) از نظر تعداد و عصبيت قادر به مقاومت و يا از ميان بردن ايشان بودند، ولي چنانكه گفتيم اجتماع ديني در نتيجه آگاهي و فداكاري نيروي عصبيت آنها را دو چندان كرد و از اين رو هيچ نيرويي در برابرشان قادر به ايستادگي نبود. » [4]
در اين حالت اگر كسي بخواهد دولت لمتونه و موحدان را شكست بدهد بايد وجه اشتراك ايشان، يعني آگاهي ديني را به شكلي غير مستقيم از آنها مي گيرد. { مثلا فرقه سازي مذهبي مي نمايد. } زيرا:
هر چه وجه اشتراك بين افراد كمتر شود، احتمال گسست آنها بيشتر مي گردد.
از دير باز بديهي بوده كه انسان ها به شيوه هاي مختلفي زندگي نموده و در گروه هاي مختلفي قرار مي گيرند و گاه اين گروه بندي ها در زير شاخه هاي فرعي گروه هاي بزرگتري قرار مي گيرد. مثلا شهرستاني در كتاب الملل و النحل اشاره دارد كه
1. برخي تقسيم بندي ها از گروه بر پايه ي اقاليم هفتگانه است. هر اقليمي منجر شده تا انسان هاي آن از لحاظ « زبان » و « رنگ » متمايز با ديگري گردند.
2. برخي بنا بر اقطار چهارگانه آنرا تقسيم نموده اند: شرق و غرب / جنوب و شمال.
3. برخي بنا بر نام امت ها آنرا تعريف نموده اند: عرب، عجم، روم، هند.
4. برخي بنا بر عقايد و مذاهب انسان ها را تقسيم مي كنند: دينداران مانند مجوس، يهود، نصاري، مسلمين و صاحبان انديشه و مسلك ها مانند فلاسفه، دهريه، و بت پرستان و ...
5. باز هر فرقه اي را تقسيم به فرقه هاي ديگر نموده اند: مجوس ( هفتاد فرقه )، يهود ( هفتاد و يك فرقه ) ، نصاري ( هفتاد و دو فرقه ) ، مسلمانان ( هفتاد و سه فرقه ) و... [5]
واژه ي مهم ديگري كه كه با معرف هاي گروه اجتماعي مرتبط مي باشد، « إخاء » ( اخو ) است. در پاسخ به اين پرسش كه وضعيت برادري در يك گروه چگونه به وجود مي آيد. ماوردي مساله را به موضوع تجانس ( همسان بودن ) باز مي گرداند، تجانسي كهدر ادامه هم پيماني( و ائتلاف ) مبدل خواهد شد در اين وضعيت مي توان گفت كه: هر چه تجانس بيشتر شود، احتمال ائتلاف بيشتر خواهد شد و بالعكس. نيز صادق مي باشد.
2. فعاليت مشترك و كنش متقابل
دومين معرف يك گروه اجتماعي، وجود فعاليت مشترك و كنش متقابل ميان اعضاي آن است. گروه به جهت بقاي خود « نيازمند » برقراري كنش متقابل[6] است. يعني رفتار يا فعاليت يك شخص، منجر به بروز منظم و مرتب فعاليت شخص ديگري گردد. چنانكه در يك تظاهرات يك دسته مي گويند:
اين است شعار ملت
و دسته اي ديگر در جواب آن مي گويند:
انرژي هسته اي حق مسلم ماست.
اديان معمولا در داخل خود واجد ويژگي هاي تشكيل گروه هستند. اگر هدف تضعيف يك گروه و يا دين باشد، دشمن دين و يا گروه فوق، به جاي مقابله ي مستقيم، ( = دشمن مشترك خود عامل وحدت مي شود. ) كنش هاي متقابل مفيد ايشان را متفرق مي سازد. هر چه از كنش هاي متقابل مفيد ايشان كاسته شود، احتمال فروپاشي گروه بيشتر خواهد شد.
واژه ي مهم« الفة »[7] ( دلبستگي و وابستگي، انسجام ) از دير باز مورد توجه متفكران جهان اسلام مانند محمد بن يوسف العامري بوده است. او در كتاب ( السعاده و الإسعاد ) به نقل از افلاطون اشاره مي كند كه :
هر مدينه اي كه در آن الفت و محبتي بين اهلش نباشد، نه نوري در آن است و نه واجد نظام، ثبات و قوامي خواهد بود. او اسباب ايجاد الفت را « معاشرت » مي دانست. ( مانند با هم غذا خوردن ) / ازدواج كردن / خوبي و ملاطفت نمودن و در زمينه ي اسباب افتراق به عوامل قابل توجهي اشاره مي نمود:
1. اختلاف در دين،
2. رواج مال اندوزي
3. فخر فروشي نمودن به يكديگر
4. خودخواهي. [8]
3. احساس تعلق خاطر:
سومين معرف در شكل گيري يك گروه وجود احساس جمعي در آن است. احساس [9]يك شكل ارزيابي است. مانند احساس خوشحالي، غم، غرور، حسادت، خجالت، علاقه، و ...
در گروه هاي اجتماعي يك نوع احساس مشترك موجود است. هر چه كنش متقابل بين افراد بيشتر شود، علاقه آنها به يكديگر بيشتر مي شود. در يك مسابقه ورزشي، افراد تا پيش از مسابقه همديگر را نه ديده و نه مي شناسند با قرار گرفتن در محيط هيجاني ورزشگاه به مدت چندين ساعت به كنش متقابل پرداخته و در نتيجه پيوندهاي احساسي محكمي ميانشان به وجود مي آيد. لذا براي مدتي مانند يك گروه واحد و علاقمند در داخل اتوبوس قرار گرفته و هر يك از اعضاي گروه خود در برابر هوادران تيم مقابل « دفاع » مي نمايد. با پايان كنش متقابل، احساس فوق نيز از ميان خواهد رفت. عكس آن هم ديده مي شود. هر چه علاقه بيشتر شود، كنش متقابل هم بيشتر خواهد شد.
در زمينه ي شكل گيري احساس جمعي متغيرهاي مختلفي نقش آفرين مي باشند كه برخي از آنها عبارتند از:
هر چه تعداد افراد يك گروه بيشتر باشند، احساس حاصله بيشتر خواهد بود.
هر چه همدلي احساسي ميان اعضا افزايش يابد، روابط ميان آنها تقويت مي گردد.
ميان سن و هيجانات احساسي رابطه ي علي موجود است.
توجه داشته باشيم كه از طريق تحريك احساس مي توان يك جامعه را به سوي انسجام و يا از هم پاشيدگي سوق داد.
مثال:
در صورتي كه با دقت به شعارها و سرودهاي انقلاب اسلامي ايران توجه شود، متوجه « پويايي » قالب كلامي و مفهومي اين شعارها در ايجاد انسجام گروهي انقلابيون مي گرديم. زيرا:
1. آنها داراي وزني آهنگين مي باشند.
2. بنا بر موقعيت انقلابي به شكلي « حماسي » خوانده مي شوند.
3. مناسب خواندن گروهي مي باشند.
4. در بسياري از شعارها، ويژگي كنش متقابل مشترك گنجانده شده است. كه خود منجر به توليد بار احساسي گروه خواهد شد و مردم را به همكاري كلامي و عملي بر مي انگيزاند. [10]
4. ساخت و سازماندهي گروه
چهارمين معرف يك گروه وجود ساخت و سازماندهي گروهي است. گروه ها در سيري تدريجي همواره علاقمند به قرار گرفتن در مسير تقسيم كار و مشخص نمودن نقش هاي اجتماعي هستند. نقش ( در عربي دور ) [11 ) عمدتا از نمايش و تئاتر گرفته شده است.
در اصطلاح جامعه شناسي نقش اجتماعي[12] به اين معناست كه ما چگونه در موقعيت هاي اجتماعي[13] انتظارات اعضا گروه ( = جامعه ) را بر مبناي هنجارها و قواعد تعريف شده آن وضعيت برآورده مي سازيم. در بسياري از گفتگوهاي روزانه افراد از ايفاي نقش هاي هم تعريف و مذمت مي نمايند. مثلا مي گويند: « بابا پاس مي دادي ديگه! » ، « برو بابا تو هم با اين كار كردنت! »، « فلاني رو نگو بي عرضه ست، سياهي لشكره ! »، « تو كارش اوستاه ! » ، « عجب كلكي يه » و ...
معمولا نقش هاي يك گروه در ابتداي شكل گيري آن از قواعد و سلسله مراتب ساده تري به نسبت با گروه هاي قديمي تر تبعيت مي نمايد. هر چه از عمر گروه هاي اجتماعي مي گذرد، تمايل آنها به ايجاد سلسله مراتبي جهت برقراري نظم درون گروهي بيشتر مي گردد و چنانكه گفته شد نفس اين عمل مبتني بر نياز طبيعي انسان هاست كه البته مي تواند از مسير واقعي خود خارج گردد.
ويژگي اساسي رهبري گروه، حداقل دو وجه است:
1. توانايي
2. محبوبيت. توانايي بسيج اعضا را داشته باشند ( توان سخن گفتن، تحريك افراد ... ) تا با زمينه سازي به كمك ابزار عقيده سازي ( جرائد ) جوانان را به سوي خود جذب نمايند.
توجه1 ـ ممكن است در زمان الف رهبري محبوب باشد، در زمان ب منفي.
توجه 2 ـ خود رهبر قادر به انجام مستقيم وظايف خود در قبال اعضا نمي باشد. لذا نيازمند داشتن ياراني است و كارش درست نخواهد شد مگر آنكه اطرافيانش را گلچين ( تهذيب ) نمايد. چنانكه ابن سينا مي گويد كه فساد اطرافيان منجر به فساد حال خود ملوك و رهبران مي گردد.[14]
[1]راغب اصفهاني: الذريعة الي مكارم الشريعة: 1980، ، بيروت، دار الكتب العلمية، ص 258.
[2] Dynamic
[3] ابن خلدون: 2000، مقدمه ابن خلدون، ص 125.
[4]همان منبع، همان جا.
[5] ابوالفتح محمد بن عبدالكريم الشهرستاني: 1981، الملل و النحل، مؤسسة ناصر للثقافة، ص 1 ـ 2.
[6] Interaction
[7] Attachment
[8] محمد بن يوسف العامري النيسابوري: السعاده و الإسعاد في السيرة الإنسانية، طهران، ص 229.
[9] Emotion
[10] به جهت مطالعه ي نمونه اي از اين شعارها، ر .ك: مركز اسناد انقلاب اسلامي: 1379، فرهنگ شعارهاي انقلاب اسلامي، تهران ( چاپ اول ) انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي.
[11] Role
[12] Social Role
[13] Social Position
[14]محمد العربي الخطابي: 1988، موسوعة التراث الفكري العربي الاسلامي ، ج 1، ص 278. او به نقل از: ابن سينا در « رسالة السياسة المدنية » از كتاب ( المذهب التربوي عند ابن سينا)
بسم الله الرحمن الرحيم