بر اساس يك تقسيم بندي پر سابقه و قابل تامل در جهان اسلام، اين نيازها به سه دسته ي « ضروري / حاجيّ / كمالي » قسيم مي شود. [1]

نياز ضروري

نيازهايي است كه در صورت تامين نشدن آنها زندگي انسان ها مختل مي گردد. امر ضروري عبارت از آن چيزي است كه در صورت فقدان آن منجر به اختلال در زندگي انسان ها مي گردد. اين اختلال مي تواند در امور زير واقع گردد: دين / جان / عقل / نسل / مال.

نياز حاجي

 نيازهايي در سطحي فراتر از حداقل هاي زندگي انسان ها، اما نه به شيوه ي اسراف كارانه و خوشگذرانه مي باشد. « الحاجي » عبارت از چيزي است كه رافع سختي و مشقت از زندگي انسان ها بوده و با فقدان آن زندگي انسان ها دچار اختلال نمي گردد.

نيازهاي كمالي[2]

نيازهايي كه بر پايه ي مصرف به خاطر مصرف بيشتر صورت مي گيرد. امكان بي نيازي از آنها كاملا موجود است و شامل زندگي اي مملو از ناز و نعمت و خوشگذراني ( الترف و النعيم ) مي باشد.

بر اين اساس مي توان به سه دسته شكل گيري روابط اجتماعي اشاره داشت:

1.              روابط اجتماعي مبتني بر نيازهاي ضروري انسان ها

2.              روابط اجتماعي مبتني بر نيازهاي سطح متوسط

3.              روابط اجتماعي مبتني بر نيازهاي تجملاتي

به عنوان مثال فلسفه ي وجودي بازار پاسخي به نيازهاي انسان هاي جامعه است. اما ضرورت وجود بازار دليل بر آن نمي شود كه هر آنچه در آن عرضه گردد مبتني بر نيازهاي واقعي انسان ها باشد. به عبارت ديگر آيا همواره نيازهاي احساس شده ي اعضاي جامعه همان نيازهاي واقعي ايشان خواهد بود؟

 

خطر مصرف گرايي در فرهنگ شهري ـ روايتي از ابن خلدون

ابن خلدون متوجه شده بود كه هر چه انسان ها از روستا و باديه وارد شهرها مي شوند، دچار تغيير فرهنگ مي گردند. او با مقايسه ي درختان شهر و روستا نشان مي دهد كه نظام كاشت درخت در روستا به جهت « توليد » است، اما نظام كاشت درخت در شهر به جهت تزيين و زيباسازي است. همچنين با افزايش جمعيت شهري و رشد آباداني در آن متوجه تنوع ميوه ها و خوردني هايي گرديد كه روستاها فاقد چنين تنوعي بوده اند. [3]



[1]  محمد عابد الجابري: 2001، فكر ابن خلدون العصبية و الدولة، بيروت ( ط 7 ) مركز دراسات الوحدة العربية، ص 294.  وي تعريف ابن خلدون از اين واژگان را چنين مطرح نموده است: ابن خلدون اين اصطلاحات را از حوزه ي فقهي‌شان وارد در حوزه علم عمران ـ خاصه در شئون معاش جامعه ـ نموده است و بر اين اساس:

ـ الضروري: عبارت است از آنچه كه به جهت حفظ حيات ضروري و الزام‌آور است و به رفع نيازهاي انسان‌ها در پاين‌ترين سطح اكتفا مي‌شود و آن نحوه زندگي قبايل باديه‌نشين است. { ضروري وضعيت مورد نياز همه انسان‌هاي عالم بوده ولي اكتفا به آن در قبايل باديه‌نشين است.{  

ـ الحاجي: درجه برتر از ضروري بوده و بدون آنكه در رفع نيازهاي بشر به كمال رسيده باشد، شامل سطح زندگي بخش متوسط انسان‌هاي ساكن در روستاها و شهرها مي‌گردد.

ـ الكمالي: اشاره به حيات و زندگاني تجملاتي ( لوكس ) است. به زندگاني توام با ناز و نعمت و خوشگذراني(  الترف و النعيم )  اطلاق مي‌شود كه مختص به طبقه ي اشراف حاكمه است.

[2]  گاه از آن به محاسن العادات نيز تعبير شده است.

  [3]ابن خلدون: 2000، مقدمة ابن خلدون،